فروشندۀ چوب. و بیشتر بر تیرفروش اطلاق شود. چه غیر تیر را تخته فروش و یا الوار فروش گویند. خشّاب. تیرفروش. فروشندۀ تیر و تخته و امثال آن. (یادداشت بخط مؤلف)
فروشندۀ چوب. و بیشتر بر تیرفروش اطلاق شود. چه غیر تیر را تخته فروش و یا الوار فروش گویند. خشّاب. تیرفروش. فروشندۀ تیر و تخته و امثال آن. (یادداشت بخط مؤلف)
دهی است از دهستان گرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 24 گزی خاور ماسور و 24 گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. جلگه و معتدل است. 350 تن سکنه دارد. از رود طاف مشروب میشود. از محصولاتش غلات، لبنیات و حبوبات است. اهالی بزراعت و گله داری اشتغال دارند. راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بازگراند و درچادر سکونت دارند. در این آبادی بقعه ای بنام مادر کک احمد وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان گرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 24 گزی خاور ماسور و 24 گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. جلگه و معتدل است. 350 تن سکنه دارد. از رود طاف مشروب میشود. از محصولاتش غلات، لبنیات و حبوبات است. اهالی بزراعت و گله داری اشتغال دارند. راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بازگراند و درچادر سکونت دارند. در این آبادی بقعه ای بنام مادر کک احمد وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
فروشندۀ خون. آنکه خون مقتول را بچیزی سهل معاوضه کند. (آنندراج) ، آنکه خون خود را در مقابل وجهی می فروشد تا از بدن او خون بگیرند و در شیشه ها کنند و بهنگام احتیاج مریضی بخون آن را بدو تزریق نمایند
فروشندۀ خون. آنکه خون مقتول را بچیزی سهل معاوضه کند. (آنندراج) ، آنکه خون خود را در مقابل وجهی می فروشد تا از بدن او خون بگیرند و در شیشه ها کنند و بهنگام احتیاج مریضی بخون آن را بدو تزریق نمایند
؟ فروشندۀ تعب. آنکه تعب دهد. رنج و سختی محنت و زحمت دهنده: آنگه که روز خویش ببیند تعب فروش نه رحم یادش آید و نه لهو و نه طرب. ناصرخسرو (دیوان ص 433). و رجوع به تعب شود
؟ فروشندۀ تعب. آنکه تعب دهد. رنج و سختی محنت و زحمت دهنده: آنگه که روز خویش ببیند تعب فروش نه رحم یادش آید و نه لهو و نه طرب. ناصرخسرو (دیوان ص 433). و رجوع به تعب شود
پوشندۀ چوب، از چوب پوشیده شده، پوشیده از چوب، مستور و پنهان در چوب، صفت سقفی که با تیرهای چوبی ساخته شده باشد، خانه ای که سقفش از چوب پوشیده شده باشد، سقفش چوب پوش است، یعنی از چوب پوشیده است و در ساختمانش چوب بکار رفته است، نظیر: تیرپوش و جز آن
پوشندۀ چوب، از چوب پوشیده شده، پوشیده از چوب، مستور و پنهان در چوب، صفت سقفی که با تیرهای چوبی ساخته شده باشد، خانه ای که سقفش از چوب پوشیده شده باشد، سقفش چوب پوش است، یعنی از چوب پوشیده است و در ساختمانش چوب بکار رفته است، نظیر: تیرپوش و جز آن