جدول جو
جدول جو

معنی چوب فروش - جستجوی لغت در جدول جو

چوب فروش
فروشندۀ چوب. و بیشتر بر تیرفروش اطلاق شود. چه غیر تیر را تخته فروش و یا الوار فروش گویند. خشّاب. تیرفروش. فروشندۀ تیر و تخته و امثال آن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ عَ)
عطرفروش. (ناظم الاطباء). عطار. دارمی. (تفلیسی) ، دارای بوی بسیار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چربی فروش. چربوفروش. روغن فروش. فروشندۀ انواع چربی ها:
ترازوی چربش فروشان برنگ
بود چرب و چربی ندارد بسنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فروشندۀ چرم. چرم فروشنده. صرّام. آنکس که فروختن چرم پیشه دارد. کسی که چرم فروشی پیشۀ اوست. رجوع به چرم فروشی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان گرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد که در 24 گزی خاور ماسور و 24 گزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. جلگه و معتدل است. 350 تن سکنه دارد. از رود طاف مشروب میشود. از محصولاتش غلات، لبنیات و حبوبات است. اهالی بزراعت و گله داری اشتغال دارند. راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بازگراند و درچادر سکونت دارند. در این آبادی بقعه ای بنام مادر کک احمد وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
فروشندۀ دایره و غربال. غربال فروش:
کاین فلک زرکش زربفت پوش
هست یکی لولی چنبرفروش.
خواجو
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
چای فروشنده. فروشندۀ چای. آنکه چای فروشی را پیشه و شغل خود سازد. معامله گر چای، چای چی. چای پز. قهوه چی
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ / نِ کَ دَ / دِ)
فروشندۀ خون. آنکه خون مقتول را بچیزی سهل معاوضه کند. (آنندراج) ، آنکه خون خود را در مقابل وجهی می فروشد تا از بدن او خون بگیرند و در شیشه ها کنند و بهنگام احتیاج مریضی بخون آن را بدو تزریق نمایند
لغت نامه دهخدا
(اَ عا)
؟ فروشندۀ تعب. آنکه تعب دهد. رنج و سختی محنت و زحمت دهنده:
آنگه که روز خویش ببیند تعب فروش
نه رحم یادش آید و نه لهو و نه طرب.
ناصرخسرو (دیوان ص 433).
و رجوع به تعب شود
لغت نامه دهخدا
پوشندۀ چوب،
از چوب پوشیده شده، پوشیده از چوب، مستور و پنهان در چوب، صفت سقفی که با تیرهای چوبی ساخته شده باشد، خانه ای که سقفش از چوب پوشیده شده باشد، سقفش چوب پوش است، یعنی از چوب پوشیده است و در ساختمانش چوب بکار رفته است، نظیر: تیرپوش و جز آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوا فروش
تصویر دوا فروش
آنکه دوا فروشد دارو فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوز فروش
تصویر گوز فروش
کسی که گردو فروشد گردو فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبو فروش
تصویر لبو فروش
آنکه لبو فروشد کسی که چغندر پخته فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو فروش
تصویر بو فروش
عطار، مشک فروش
فرهنگ لغت هوشیار
فروشنده ی چوب، چوب فروش
فرهنگ گویش مازندرانی